
سوگيري خوشبيني، كه خوشبيني غيرواقعي يا خوشبيني مقايسهاي نيز ناميده ميشود، يك سوگيري شناختي است كه در آن افراد معتقدند احتمال كمتري نسبت به ديگران در تجربه رويدادهاي منفي دارند.
اين سوگيري باعث ميشود افراد احتمال نتايج مثبت براي خود را بيش از حد تخمين بزنند در حالي كه خطرات يا رويدادهاي منفي مانند بيماري، تصادفات يا ضررهاي مالي را دست كم ميگيرند. اين يك پديده گسترده است كه فراتر از جمعيتشناسي است و در حدود ۸۰٪ از افراد مشاهده ميشود، به جز موارد بسيار كمتر در افراد مبتلا به افسردگي.
چرا فكر مي كنيم اتفاقات بد براي ما رخ نمي دهند؟
مردم به دليل سوگيري شناختي به نام سوگيري خوشبيني، تمايل دارند فكر كنند كه اتفاقات بد برايشان رخ نخواهد داد. اين سوگيري باعث ميشود افراد باور كنند كه احتمال كمتري نسبت به ديگران در مواجهه با رويدادهاي منفي مانند تصادفات، بيماريها يا شكستها دارند. همچنين به آن خوشبيني غيرواقعي يا خوشبيني مقايسهاي گفته ميشود.
دلايل مختلفي توضيح ميدهد كه چرا سوگيري خوشبيني رخ ميدهد:
- وضعيت نهايي مطلوب: افراد ميخواهند احساسات مثبت و اميد خود را حفظ كنند، بنابراين به طور ناخودآگاه نتايج مطلوب را بيش از حد ارزيابي ميكنند و خطرات را كماهميت جلوه ميدهند تا رفاه و عزت نفس خود را حفظ كنند.
- مكانيسمهاي شناختي: مغز اطلاعات مربوط به خود را متفاوت از ديگران پردازش ميكند و اغلب بيشتر بر عوامل مثبت و قابل كنترل شخصي تمركز ميكند.
- عدم تقارن اطلاعات: افراد معمولاً دانش دقيقتري از نقاط قوت، اقدامات احتياطي و موفقيتهاي گذشته خود در مقايسه با ديگران دارند و اين امر باعث ميشود كه ريسك شخصي خود را نسبت به ديگران كمتر از حد واقعي ارزيابي كنند.
- خلق و خوي كلي: خلق و خوي مثبت ميتواند تمايل به سوگيري خوشبيني را افزايش دهد، در حالي كه خلق و خوي منفي يا شرايطي مانند افسردگي آن را كاهش ميدهد.
شانس در زندگي، ۴ قانون كليدي براي خوش شانسي در زندگي
اين سوگيري ميتواند با ايجاد انگيزه براي پشتكار و كاهش اضطراب، سازگارانه باشد، اما همچنين ميتواند منجر به رفتارهاي پرخطر و ناديده گرفتن اقدامات احتياطي لازم شود، زيرا افراد آسيبپذيري خود را در برابر پيامدهاي بد دست كم ميگيرند(منبع)(منبع).
نمونه هاي خوش بيني غيرواقعي
در اينجا چند نمونه واقعي از خوشبيني غيرواقعي (سوگيري خوشبيني) آورده شده است:
- خطرات سلامتي: افراد سيگاري ممكن است باور داشته باشند كه با وجود شواهد علمي كه نشان دهنده خطر بالاي ابتلا به سرطان ريه يا ساير بيماريهاي مرتبط با سيگار كشيدن است، كمتر از ساير سيگاريها احتمال ابتلا به سرطان ريه يا ساير بيماريهاي مرتبط با سيگار كشيدن را دارند. افراد اغلب احتمال ابتلا به بيماريهاي جدي خود را دست كم ميگيرند در حالي كه چنين خطراتي را در جمعيت عمومي تصديق ميكنند.
- تصميمات مالي: سرمايهگذاران اغلب فكر ميكنند سرمايهگذاريهاي بازار سهام آنها از ميانگين عملكرد بهتري خواهد داشت و احتمال ضرر آنها كمتر است، كه منجر به اعتماد به نفس بيش از حد و رفتارهاي پرخطر مانند عدم تنوع بخشيدن به سبد سهام خود ميشود. در طول بحران مالي سال ۲۰۰۸، بسياري از صاحبان خانه به طور غيرواقعي فرض كردند كه ارزش املاك هميشه افزايش مييابد و در نتيجه با سقوط بازار، سلب مالكيت گسترده صورت گرفت.
- ايمني شخصي: افراد معمولاً معتقدند كه كمتر از ديگران احتمال دارد كه قرباني جرايم يا تصادفات شوند، مانند كساني كه براي اولين بار از بانجي جامپينگ استفاده ميكنند و فكر ميكنند كه كمتر از ساير پرشكنندگان در معرض خطر آسيب هستند.
- كارآفريني: كارآفرينان مشتاق اغلب شانس موفقيت استارتاپ خود را بيش از حد تخمين ميزنند، عليرغم اينكه دادهها نشان ميدهند درصد بالايي از استارتاپها شكست ميخورند. به عنوان مثال، مورد ترانوس نشان داد كه چگونه خوشبيني سرمايهگذاران منجر به سرمايهگذاري ميليونها نفر در شركتي با علم ناقص شد كه در نهايت به فروپاشي انجاميد.
- زندگي روزمره بيش از حد اعتماد به نفس: مردم اغلب معتقدند كه در مقايسه با ديگران، رانندگان ايمنتر، بهتري هستند يا احتمال كمتري دارد كه با رويدادهاي منفي مانند تصادفات رانندگي مواجه شوند، عليرغم اينكه درگير رفتارهاي پرخطري مانند رانندگي بيملاحظه ميشوند(منبع)(منبع).
منبع :سوگيري خوشبيني: تعريف، نشانهها و مثالهاي واقعي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۶ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۴:۳۷:۱۶ توسط:nafasdavari موضوع:

سوگيري بدبيني به تمايل به بيشبرآورد كردن احتمال رويدادهاي منفي و در عين حال دستكم گرفتن احتمال رويدادهاي مثبت اشاره دارد. اين نگرش كه انتظار بدترينها را داشته باشيم، يك ويژگي شناختي برجسته افسردگي است و ميتواند پيامدهاي قابل توجهي در سطح شخصي و اجتماعي داشته باشد.
آيا تا به حال در مدرسه دوست درسخواني داشتهايد كه فكر ميكرده قرار است در هر امتحاني مردود شود؟ در مورد كسي كه فكر ميكند همه از او بدشان ميآيد چطور؟ ما اغلب اين را به عنوان يك ديدگاه بدبينانه و بدبينانه به نيمه خالي ليوان، به عنوان يك پديده روانشناختي ظريف، نامگذاري ميكنيم. خوشبختانه، تحقيقات گستردهاي وجود دارد كه ميتواند به روشن شدن چنين تصورات تاريكي كمك كند(منبع).
چرا ذهن ما هميشه سناريو بد را مي سازد؟
ذهن تمايل دارد تا حد زيادي به دليل يك پديده روانشناختي به نام سوگيري بدبيني، سناريوهاي بدترين حالت را ايجاد كند. اين سوگيري باعث ميشود افراد احتمال نتايج منفي را بيش از حد تخمين بزنند و احتمالات فاجعهبار را تصور كنند.
دليل اين امر در مكانيسمهاي بقاي تكاملي نهفته است: پيشبيني تهديدها و خطرات احتمالي، حتي اگر بعيد باشند، به انسانها كمك كرده است تا آماده شوند و از آسيب دوري كنند. بنابراين، مغز طوري برنامهريزي شده است كه به عنوان يك استراتژي دفاعي براي كاهش خطرات، روي سناريوهاي بدترين حالت تمركز كند.
از ديدگاه شناختي، اين تفكر بدترين حالت را ميتوان نوعي «بدبيني دفاعي» دانست – استراتژياي كه در آن تصور و آماده شدن براي نتايج بد ميتواند انگيزه حل مسئله را ايجاد كند و باعث شود فرد احساس كنترل بيشتري داشته باشد. با اين حال، وقتي بيش از حد شود، منجر به اضطراب و پريشاني ميشود كه به عنوان «فاجعهسازي» شناخته ميشود، جايي كه افكار بدون شواهد متناسب به سمت بدترين حالتها ميچرخند.
از نظر نوروبيولوژيكي، سوگيري بدبيني با فعاليت در نواحي مغزي مرتبط با تشخيص تهديد و تنظيم هيجان، مانند آميگدال و قشر جلوي مغز، مرتبط است. افرادي كه حساسيت بيشتري در اين نواحي دارند، بيشتر مستعد تمركز بر احتمالات منفي هستند(منبع)(منبع)(منبع).
بدبيني و شكاكيت تا اختلالات رواني
به طور خلاصه، ذهن به عنوان يك عملكرد محافظتي و تكاملي براي پيشبيني خطر و آمادهسازي پاسخها، سناريوهاي بدترين حالت را ايجاد ميكند كه با استراتژيهاي شناختي مانند بدبيني دفاعي كمك ميشود. با اين حال، اين سوگيري ميتواند زماني كه منجر به اضطراب مزمن و تفكر تحريفشده ميشود، ناسازگار شود(منبع)(منبع)(منبع)(منبع).
مثال هاي بدبيني در روابط و كار
چند نمونه از بدبيني در روابط كاري:
- يك رهبر پروژه محتاط (ليام) به دليل ترس از خرابي سيستم، سردرگمي كاربر يا موفقيت رقيب، عليرغم بازخورد مثبت و آزمايش كامل، عرضه محصول را به تأخير مياندازد. بدبيني او باعث از دست رفتن فرصتهاي بازار و پيشرفت كند ميشود.
- مديران بدبين كه بر نتايج منفي و مشكلات احتمالي تمركز ميكنند، ميتوانند با ناديده گرفتن دستاوردها، كاهش انگيزه و ايجاد محيطي كه كارمندان احساس ميكنند تلاشهايشان كمارزش و بيهوده است، روحيه تيمها را تضعيف كنند.
- روابط تجاري كه در آن يك طرف به طرف ديگر به سوءاستفاده يا فرصتطلبي مشكوك است، ممكن است به جاي رويارويي، با استعفا و سكوت واكنش نشان دهد. با وجود نارضايتي، روابط به دليل وابستگي به منابع ادامه مييابد و منجر به وخامت منفعلانه رابطه ميشود.
- سوگيري بدبيني در تصميمگيري ميتواند منجر به احتياط بيش از حد و تخمين بيش از حد ريسكها شود و باعث از دست رفتن فرصتهاي نوآوري يا رشد در مشاركتها و سرمايهگذاريهاي تجاري شود.
- ارتباط بدبينانه در تيمها ميتواند منجر به بياعتمادي، ترس از به اشتراك گذاشتن نظرات مخالف و همسويي ضعيف اهداف، افزايش درگيريها و كاهش بهرهوري شود.
از بدبيني و شكاكيت تا اختلال شخصيت پارانوئيد و شخصيت مرزي
اين مثالها نشان ميدهند كه چگونه بدبيني در روابط تجاري به صورت نگراني بيش از حد، رفتار محتاطانه، قطع ارتباط و كاهش اعتماد بروز ميكند كه همه اينها ميتوانند مانع همكاري و موفقيت شوند(منبع)(منبع)(منبع).
منبع : سوگيري بدبيني چيست؟ مثالهاي واقعي و كاربردي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۵:۴۶:۰۸ توسط:nafasdavari موضوع:

اثر بيزاري از ضرر، يك سوگيري شناختي است كه در آن تأثير عاطفي يك ضرر، شديدتر از شادي حاصل از سود معادل آن احساس ميشود. از نظر روانشناسي، از دست دادن چيزي حدود دو برابر درد بيشتري نسبت به لذتي كه از به دست آوردن همان مقدار به دست ميآيد، ايجاد ميكند. اين پديده باعث ميشود افراد در تصميمگيري، ضررها را بيشتر از سودها بسنجند.
چرا از باختن بيشتر مي ترسيم تا از بردن لذت ببريم؟
بيزاري از ضرر در اقتصاد رفتاري به پديدهاي اشاره دارد كه در آن، افراد يك ضرر واقعي يا بالقوه را از نظر رواني يا عاطفي شديدتر از يك سود معادل درك ميكنند. براي مثال، درد از دست دادن ۱۰۰ دلار اغلب بسيار بيشتر از شادي حاصل از يافتن همان مبلغ است.
اثرات رواني تجربه يك ضرر يا حتي مواجهه با احتمال ضرر، حتي ممكن است باعث ايجاد رفتار ريسكپذيري شود كه ميتواند ضررهاي تحققيافته را محتملتر يا شديدتر كند(منبع).
ما به دليل يك سوگيري شناختي به نام اثر بيزاري از باخت، بيشتر از اينكه از برد لذت ببريم، از باخت ميترسيم. اين اثر به اين معني است كه درد رواني از دست دادن چيزي (پول، مقام، روابط) تقريباً دو برابر قدرتمندتر از لذت به دست آوردن مقدار معادل آن است. به عبارت ديگر، در پاسخهاي عاطفي ما، باختها بيشتر از بردها جلوه ميكنند.
توضيح تكاملي اين است كه حساسيت زياد به باختها به اجداد ما كمك ميكرد تا با انگيزه دادن به آنها براي اجتناب از موقعيتهاي خطرناك و محافظت از منابع، زنده بمانند. از نظر روانشناختي و بيولوژيكي، مغز باختهاي احتمالي را به عنوان تهديدآميزتر از بردهاي معادل پردازش ميكند.
از نظر رفتاري، اين امر منجر به تصميمات ريسكگريز ميشود، جايي كه افراد اغلب از ضرر اجتناب ميكنند يا از آن ميترسند، حتي اگر به معناي از دست دادن سودهاي بالقوه باشد. همچنين توضيح ميدهد كه چرا افراد ممكن است مدت زيادي به سرمايهگذاريهاي از دست رفته خود ادامه دهند يا براي جلوگيري از تحقق ضرر، ريسكهاي غيرمنطقي بپذيرند، رفتاري كه به عنوان اثر تمايل شناخته ميشود.
بيزاري از ضرر، عدم تقارن در تصميمگيري ايجاد ميكند: افراد ترجيح ميدهند از ضرر اجتناب كنند تا اينكه سود كسب كنند، و اين باعث ميشود ضرر از نظر رواني تأثيرگذارتر از سود برابر باشد(منبع)(منبع)(منبع)(منبع).
نمونه هاي اين اثر در زندگي روزمره
نمونههايي از تأثير زيانگريزي در زندگي عبارتند از:
- تصميمات مالي: افراد تمايل دارند از فروش سهام زيانده خودداري كنند تا از ضرر فرار كنند، حتي زماني كه فروش از نظر مالي عاقلانه باشد. اين به عنوان اثر تمايل شناخته ميشود.
- رفتار مصرفكننده: محصولاتي كه معايب جزئي را در كنار مزايا برجسته ميكنند، ميتوانند جذابتر به نظر برسند زيرا توجه به نكات منفي كوچك، باعث زيانگريزي ميشود و افراد را در تصميمگيري درگيرتر و متفكرتر ميكند.
- اجتناب از ريسك: پس از تجربه ضرر، افراد احتياط بيشتري نشان ميدهند و تمايل دارند از گزينههاي پرخطر اجتناب كنند، شبيه به “اثر اجاق گاز داغ” كه در آن يك تجربه بد منجر به اجتناب از موقعيتهاي مرتبط صرف نظر از مزاياي بالقوه ميشود.
- انگيزه: افراد اغلب انگيزه بيشتري براي جلوگيري از از دست دادن منابع شخصي (پول، جايگاه، زمان) نسبت به به دست آوردن مقادير معادل آن دارند، كه بر انگيزههاي محل كار و اهداف شخصي تأثير ميگذارد.
- انتخابهاي روزمره: افراد تصميمات خود را بر اساس اجتناب از ضرر و زيان به جاي دنبال كردن سود، شكل ميدهند، براي مثال، از تغيير شغل يا سرمايهگذاري به دليل ترس از دست دادن ثبات فعلي، حتي اگر گزينه جديد پاداشهاي بهتري ارائه دهد، خودداري ميكنند.
اين مثالها نشان ميدهند كه چگونه بيزاري از ضرر و زيان با سنگينتر دانستن ضررها نسبت به سودهاي معادل، بر تصميمات روزانه تأثير ميگذارد و منجر به رفتار محتاطانه، اجتناب از ريسك ادراكشده و افزايش حساسيت به نتايج منفي ميشود(منبع)(منبع).
وقتي كه ترس از باخت، مانع بردن مي شود
ترس از باخت ميتواند با ايجاد موانع رواني كه افراد را از انجام ريسكها و اقدامات لازم براي موفقيت باز ميدارد، مانع از پيروزي شود. اين ترس اغلب به صورتهاي زير بروز ميكند:
- اجتناب از ريسك: ترس از باخت، افراد را در منطقه امن خود نگه ميدارد و مانع از كاوش فرصتهاي جديد يا فراتر رفتن از مرزهاي ضروري براي رشد و موفقيت ميشود.
- بيتصميمي: تحليل بيش از حد و حدس و گمان به دليل ترس از اشتباه كردن ميتواند منجر به از دست دادن فرصتها و تأخير در اقدامات شود و مانع پيشرفت به سمت اهداف شود.
- خود تخريبي: ترس از عواقب موفقيت – مانند افزايش انتظارات، مسئوليتها يا تغييرات اجتماعي – ميتواند منجر به رفتارهاي ناخودآگاهي شود كه دستاوردها را تضعيف ميكنند.
- تمركز بر باخت به جاي برد: بيزاري از باخت باعث ميشود باختها دردناكتر از بردها لذتبخش به نظر برسند و پتانسيل شكست، انگيزه تلاش براي موفقيت را تحت الشعاع قرار دهد.
- بياعتمادي به تواناييها: ترس از باخت ميتواند باورهاي منفي نسبت به خود را تقويت كند و اعتماد به نفس را كاهش دهد و در نتيجه منجر به ترديد يا اجتناب از چالشها شود.
منبع : بيزاري از ضرر چيست و چگونه تصميمگيري را منحرف ميكند؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۲ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۴:۱۸:۱۱ توسط:nafasdavari موضوع:

سوگيري درونگروهي، كه به عنوان طرفداري درونگروهي نيز شناخته ميشود، تمايل افراد به ترجيح دادن اعضاي گروه خود نسبت به اعضاي گروههاي ديگر است. اين سوگيري شناختي بر ادراكات و رفتارها تأثير ميگذارد و باعث ميشود افراد با افراد درون گروه خود رفتار ترجيحي، ارزيابيهاي مثبتتر و اعتماد بيشتري داشته باشند، در حالي كه اغلب افراد خارجي را حذف يا بيارزش ميكنند.
سوگيري درونگروهي ميتواند از ويژگيهاي مشتركي ناشي شود كه حس هويت جمعي ايجاد ميكنند، مانند قوميت، مليت، مذهب، طبقه اجتماعي يا حتي وابستگيهاي موقت مانند تيمهاي ورزشي يا گروههاي كاري.
چرا هميشه گروه خودمان را برتر ميبينيم؟
دليل اينكه مردم به طور مداوم گروه خود را برتر ميدانند، با سوگيري درون گروهي توضيح داده ميشود، يك پديده روانشناسي اجتماعي كه در آن افراد اعضاي گروه خود را نسبت به ديگران ترجيح ميدهند. اين سوگيري از تمايل طبيعي ما به دستهبندي خود و ديگران در گروهها ناشي ميشود و حس تعلق و هويت جمعي ايجاد ميكند.
اين سوگيري عملكردهاي مهم روانشناختي و اجتماعي مانند افزايش عزت نفس از طريق ارتباط مثبت با گروه خود، تقويت انسجام گروهي و ترويج وفاداري محافظتي در گروه را ايفا ميكند.
سوگيري درون گروهي به صورت رفتار ترجيحي، برداشتهاي مثبتتر و اعتماد بيشتر به اعضاي درون گروه آشكار ميشود، در حالي كه افراد خارج از گروه با ترديد يا منفيتر ديده ميشوند. اين جانبداري ميتواند حتي زماني كه تمايزات گروهي بياهميت يا به طور دلخواه تعيين ميشوند، رخ دهد و ماهيت ريشهدار اين سوگيري را برجسته كند. ريشههاي تكاملي نشان ميدهد كه اين سوگيري با تقويت پيوندها و همكاري در گروهها به انسانهاي اوليه كمك ميكرد تا زنده بمانند، اما در زمينههاي مدرن، ميتواند منجر به مزاياي ناعادلانه براي اعضاي درون گروه و تبعيض عليه افراد خارج از گروه شود.
اين سوگيري ريشه در دستهبندي اجتماعي دارد، جايي كه مردم به طور طبيعي ديگران را به «ما» (درونگروه) و «آنها» (برونگروه) تقسيم ميكنند. اين سوگيري با افزايش عزت نفس و انسجام گروهي، به عملكردهاي روانشناختي كمك ميكند، زيرا افراد با گروه خود هويت ميسازند و به دنبال حفظ هويت اجتماعي مثبت هستند. با اين حال، سوگيري درونگروهي همچنين ميتواند با ترويج جانبداري نسبت به درونگروه و نگرش منفي نسبت به برونگروهها، به تعصب، تبعيض و درگيري بين گروهي كمك كند.
فشار گروه دوستان و همسالان در دوره نوجواني 13-19 سالگي
نظريههاي مختلفي سوگيري درونگروهي را توضيح ميدهند:
نظريههايي كه سوگيري درونگروهي را توضيح ميدهند عبارتند از نظريه هويت اجتماعي، كه فرض ميكند مردم براي تمايز مثبت گروههاي خود تلاش ميكنند، و نظريه تضاد واقعگرايانه، كه بر رقابت براي منابع محدود به عنوان محرك جانبداري گروهي تأكيد ميكند.
- نظريه تضاد واقعگرايانه: گروهها براي منابع محدود رقابت ميكنند، بنابراين ترجيح دادن گروه خود به تضمين دسترسي به منابع كمك ميكند.
- نظريه هويت اجتماعي: افراد با بالا بردن جايگاه گروه خود نسبت به ديگران، به دنبال تمايز مثبت و عزت نفس هستند(منبع)(منبع).
اين سوگيري منجر به برتر ديدن گروه خود ميشود زيرا غرور گروهي، عزت نفس و هويت اجتماعي را افزايش ميدهد، كه اغلب با تحقير يا بياعتمادي به گروههاي ديگر، حتي بدون توجيه عيني، همراه است(منبع)(منبع)(منبع).
مثالهاي سوگيري درونگروهي در جامعه
- هواداري ورزشي: هواداران به شدت از تيمهاي مورد علاقه خود حمايت ميكنند و اغلب تيمهاي رقيب و هواداران آنها را منفي ميبينند، كه گاهي منجر به رقابت و خصومت شديد ميشود.
- مليت و ميهنپرستي: مردم تمايل دارند افراد هموطن خود را ترجيح دهند و ممكن است كليشهها يا تعصباتي نسبت به افراد ساير ملتها داشته باشند.
- گروههاي اجتماعي: افراد در مدارس يا محلهاي كار گروههايي تشكيل ميدهند و اعضاي گروه خود را ترجيح ميدهند كه ميتواند بر تعاملات و تصميمات اجتماعي تأثير بگذارد.
- وابستگي مذهبي: پيروان ممكن است اعضاي مذهب خود را نسبت به ديگران ترجيح دهند، كه گاهي منجر به درگيريها و تنشهاي مذهبي ميشود.
- وابستگي سياسي: مردم نسبت به اعضاي حزب سياسي خود تعصب نشان ميدهند در حالي كه مخالفان را نامطلوب ميبينند و به قطبي شدن دامن ميزنند.
- قوميت و نژاد: جانبداري از افراد با پيشينه قومي يا نژادي يكسان ميتواند منجر به تعصب، تبعيض و بدتر شدن روابط بين گروهي شود.
- سوگيري جنسيتي: ترجيح دادن اعضاي هم جنس ميتواند بر ادراكات و فرصتها تأثير بگذارد و به تبعيض مبتني بر جنسيت كمك كند.
- پويايي خانواده: ترجيح دادن برخي از اعضاي خانواده نسبت به ديگران در توجه يا منابع، نشاندهنده تعصب درون گروهي در سطح شخصي است.
- تعاملات در محل كار: رهبراني كه افرادي را كه پيشينهها يا ارتباطات اجتماعي مشابهي دارند، صرف نظر از شايستگي، ارتقا ميدهند، بر تنوع و عدالت تأثير ميگذارند.
منبع : چطور سوگيري درونگروهي تفكر ما را نسبت به ديگران منحرف ميكند؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۲ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۴:۰۶:۵۳ توسط:nafasdavari موضوع:

اثر تماشاگر، يك پديده روانشناختي اجتماعي است كه در آن افراد در حضور افراد ديگر، كمتر احتمال دارد كه به قرباني كمك كنند يا در مواقع اضطراري مداخله كنند. حضور ديگران باعث پراكندگي مسئوليت ميشود، به طوري كه هر فرد احساس تعهد شخصي كمتري براي اقدام دارد. عوامل ديگري كه اين اثر را توضيح ميدهند عبارتند از: ترس از قضاوت، عدم اطمينان در مورد وضعيت و نگاه كردن به ديگران براي يافتن سرنخهايي در مورد نحوه رفتار.
چرا وقتي جمعيت زيادتر است، كمتر كمك ميكنيم؟
دليل اينكه وقتي جمعيت بيشتر است، كمتر كمك ميكنيم، با اثر تماشاگر توضيح داده ميشود، يك پديده روانشناسي اجتماعي كه در آن افراد در حضور افراد ديگر، كمتر احتمال دارد به قرباني كمك كنند. اين امر به دليل چندين مكانيسم روانشناختي رخ ميدهد:
- پخش مسئوليت: وقتي افراد زيادي در اطراف هستند، افراد مسئوليت شخصي كمتري براي اقدام احساس ميكنند زيرا فرض ميكنند شخص ديگري كمك خواهد كرد. حس پاسخگويي به طور ضعيفي در بين همه تماشاگران پخش ميشود و احتمال مداخله هر فرد را كاهش ميدهد.
- ترس از ارزيابي: افراد ممكن است از قضاوت شدن توسط ديگران در صورت رفتار نادرست يا شرمساري خود بترسند و اين منجر به ترديد در كمك كردن ميشود.
- جهل كثرتگرا: وقتي ديگران واكنشي نشان نميدهند، افراد از بيعملي گروه الگو ميگيرند و فرض ميكنند كه مداخله لازم نيست، به خصوص اگر وضعيت مبهم باشد.
مورد كلاسيكي كه توجه را به پديده تماشاگر جلب كرد، قتل كيتي جنووسي در سال ۱۹۶۴ در شهر نيويورك بود كه طبق گزارشها، بسياري از همسايگان شاهد حمله بودند اما مداخله نكردند. آزمايشهاي دارلي و لاتانه تأييد كرد كه افراد به تنهايي بيشتر احتمال دارد كمك كنند، در حالي كه در گروهها رفتار كمكرساني آنها كاهش مييابد(منبع)(منبع)(منبع).
درمان فوبياي اجتماعي ، گوشه گيري ، انزواي اجتماعي
به طور خلاصه، جمعيتهاي بزرگتر، كمكرساني را كاهش ميدهند زيرا افراد احساس مسئوليت كمتري ميكنند و قبل از تصميمگيري براي اقدام، به واكنشهاي ديگران توجه ميكنند. اين اثر تحت تأثير عوامل موقعيتي مانند وضوح وضعيت اضطراري، خطر درك شده و روابط با قرباني قرار ميگيرد(منبع)(منبع)(منبع).
نمونههاي معروف اثر تماشاگر
- پرونده كيتي جنووسي (۱۹۶۴): شناختهشدهترين نمونه، جايي كه كيتي جنووسي چندين بار در نزديكي خانهاش در شهر نيويورك مورد اصابت چاقو قرار گرفت. طبق گزارشها، عليرغم فريادهاي كمكخواهي او، حدود ۳۷ همسايه صداي حمله را شنيدند يا ديدند، اما مداخله نكردند يا به موقع با مقامات تماس نگرفتند. اين پرونده توجه گستردهاي را به پديده «اثر تماشاگر» و «پخش مسئوليت» جلب كرد.
- آزمايش ميلگرام (۱۹۶۱): در حالي كه در درجه اول مطالعهاي در مورد اطاعت از اقتدار بود، موقعيتهايي را نشان داد كه در آنها افراد با وجود پريشاني قرباني، به اقدامات مضر خود ادامه ميدهند و تأثير نفوذ اجتماعي و پخش مسئوليت را با پيروي شركتكنندگان از دستورات نشان ميدهد.
- آزمايش «اتاق پر از دود»: شركتكنندگان تنها، ۷۵٪ دود را گزارش كردند؛ اما در حضور دو نفر ديگر، گزارش به ۳۸٪ كاهش يافت و وقتي دو نفرِ همدست بيتفاوت بودند، تنها ۱۰٪ گزارش دادند. اين يك نمونه آزمايشگاهي روشن از اثر تماشاگر است.
- موارد متعدد روزمره: از جمله موارد اضطراري در مكانهاي عمومي مانند رستورانها، خيابانها، سواحل و باشگاههاي ورزشي، كه در آنها افرادي كه پريشاني يا خطر را مشاهده ميكنند، به دليل ابهام يا فرض اينكه ديگران عمل خواهند كرد، از كمك به او خودداري ميكنند و نمونهاي از رفتار تماشاگر در زمان واقعي هستند.
منبع : اثر تماشاگر | چرا وقتي ديگران حاضرند كسي كمك نميكند؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۹:۱۹:۳۸ توسط:nafasdavari موضوع:

خطاي بنيادي انتساب (كه با نامهاي سوگيري تطابق يا اثر بيشانتسابي نيز شناخته ميشود) تمايل افراد به تأكيد بيش از حد بر توضيحات مبتني بر شخصيت يا گرايش براي رفتارهاي مشاهده شده در ديگران و در عين حال كمتوجهي به توضيحات موقعيتي است(منبع).
خطاي بنيادي انتساب چيست؟
خطاي بنيادي انتساب، يك سوگيري شناختي در روانشناسي اجتماعي است كه در آن افراد هنگام توضيح رفتار شخص ديگر، تمايل دارند بيش از حد بر ويژگيهاي شخصيتي يا ويژگيهاي دروني تأكيد كنند، در حالي كه تأثير عوامل موقعيتي يا خارجي را دست كم ميگيرند.
به عبارت ديگر، هنگام مشاهده ديگران، اغلب فرض ميكنيم كه اعمال آنها منعكس كننده شخصيت آنها به عنوان يك شخص است، نه اينكه شرايط خارجي كه ممكن است باعث رفتار آنها شده باشد را در نظر بگيريم. به عنوان مثال، اگر كسي در ترافيك راه ما را ببندد، ممكن است فكر كنيم كه او بيادب يا بيملاحظه است و دلايل موقعيتي احتمالي مانند يك وضعيت اضطراري را ناديده ميگيريم.
اين سوگيري به اين دليل رخ ميدهد كه فرد از نظر ادراكي براي ما برجستهتر از زمينه موقعيتي اوست و ما معمولاً اطلاعات كمتري در مورد عوامل خارجي مؤثر بر ديگران نسبت به خودمان داريم. اين اصطلاح توسط لي راس، روانشناس اجتماعي، ابداع شده است و يك مفهوم اساسي در درك چگونگي تفسير رفتار اجتماعي توسط افراد محسوب ميشود(منبع)(منبع)(منبع).
چرا رفتار ديگران را به شخصيتشان نسبت ميدهيم؟
خطاي بنيادي انتساب، تمايل به نسبت دادن رفتار ديگران در درجه اول به شخصيت يا ويژگيهاي شخصيتي آنها است، در حالي كه تأثير عوامل موقعيتي يا خارجي را دست كم ميگيريم. اين سوگيري به اين دليل رخ ميدهد كه هنگام مشاهده ديگران، رفتار آنها از نظر ادراكي براي ما برجستهتر از زمينه يا شرايط اطراف است كه اغلب كمتر قابل مشاهده يا شناخته شده هستند. در نتيجه، ما به سرعت بر اساس اعمال آنها در مورد “چه نوع” شخصيتي قضاوت ميكنيم و فشارهاي موقعيتي را كه ممكن است بر رفتار آنها تأثير گذاشته باشد، ناديده ميگيريم.
دليل ديگر اين است كه افراد عموماً اطلاعات بيشتري در مورد محدوديتها و انگيزههاي موقعيتي خود نسبت به ديگران دارند.
اين شكاف دانش منجر به نسبت دادن رفتارهاي ديگران به درون، اما رفتارهاي خود به بيرون ميشود. علاوه بر اين، عوامل فرهنگي، به ويژه در جوامع فردگرا، بر مسئوليت و شخصيت شخصي تأكيد ميكنند كه اين سوگيري را بيشتر تقويت ميكند.
براي مثال، ديدن كسي كه از صف خارج شده است، ممكن است ما را به اين فكر بيندازد كه او بيادب يا خودخواه است، به جاي اينكه در نظر بگيريم كه ممكن است دليل فوري داشته باشد. اين خطا اغلب باعث سوءتفاهم و قضاوتهاي ناعادلانه در محيطهاي اجتماعي و كاري ميشود(منبع)(منبع)(منبع).
به طور خلاصه، خطاي اساسي انتساب ناشي از ميانبرهاي شناختي است كه ما در تفسير رفتار ديگران مرتكب ميشويم و بر ويژگيهاي شخصيتي تمركز ميكنيم زيرا ارزيابي آنها آسانتر از تأثيرات پيچيده موقعيتي است(منبع)(منبع)(منبع).
منبع : خطاي بنيادي انتساب؛ اشتباه رايج در قضاوت رفتار ديگران
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۱ آذر ۱۴۰۴ساعت:
۰۹:۱۴:۳۰ توسط:nafasdavari موضوع: